آمار سایت
Who is online?
In total there are 5 users online :: 0 Registered, 0 Hidden and 5 Guests :: 1 BotNone
Most users ever online was 47 on Tue Nov 19, 2019 8:21 pm
مادرم حامله است
:: گفتگوي آزاد :: گفتگوي آزاد غير پزشكي :: اجتماعی
Page 1 of 1
مادرم حامله است
آن روز از مادر بزرگم شنيدم كه به مادرم مي گفت:زايمان هميشه همراه خون،درد و فرياد است حرف از حاملگي ميزد انگار خبري بود.پدرم آدم خم به ابرويي است كه مدام براي مادرم خط و نشان مي كشد.فرياد هاي {{من باز يه بچه نمي خوام}} هاي او به عرش اعلي رسيده.زنان همسايه زياد نيني به لالاي مادرم مي گزارند هر چه ريش سفيد وآشنا در ده هست پدرم را نصيحت مي كنند از پنبه به گوشي پدرم آنها تصميم به قطع رابطه با ما گرفته اند.
پزشكان صداي تپش قلب جنين را شنيده اند دير يا زود او به دنيا خواهد آمدمادر بزرگم درحالي كه با دستان گرمش مرا نوازش مي كرد به من گفت:نوزاد زندگي شما را عوض خواهد كرد.نوزاد با آمدنش سبد سبد شادي مي آورد نوزاد مثل ماه شب چهارده زيباست.
اين روزها درجاي جاي ده خبر فارغ شدن زني را مي شنوم اين روزها خون در خون زايمان در زايمان است.همين دو سه روز پيش بود كه باز زني فارغ شد.
پدرم براي نوزاد تازه به دنيا آمده ي آنها خيلي خوشحال كرد و مادرم گفت:مرغه خونه ي همسايه لابد غازه.
امروز حال مادرم وخيم تر شد صداي فرياد هايش از اين كوهها هم گذشت.
چند جوان در مصدق كرمانشاه هم صداي فريادهاي مادرم را شنيده اند.
رخسارش زرد شده التهاب شكمش به اوج رسيده است.نگرانم هم براي خانه ي سست ديوارمان هم براي مادر مهربانم.
پدرم آدم كله خري است وقتي عصبي است دست به هر جنايتي مي زند . ناخن هايم از بس جويدم ديگر تمام شده صد سالي مي شود كه خبر حاملگي مادرم را شنيده ام
خونها ريخته وفرياد ها كشيده خواهد شد تا نوزادي مه سيما به دنيا بيايد.به اميد فرداي سبز اما م اميد نااميد ميفرمايد
اما من از اين رنگها بسيار ديده ام
از آسمان و ابر و آدمها و سگها
مهري نديده ام ،ميوه اي شيرين نچيدم
و ز سرخ و سبز روزگاران
ديگر نظر بستم،گذشتم دل بريدم
پزشكان صداي تپش قلب جنين را شنيده اند دير يا زود او به دنيا خواهد آمدمادر بزرگم درحالي كه با دستان گرمش مرا نوازش مي كرد به من گفت:نوزاد زندگي شما را عوض خواهد كرد.نوزاد با آمدنش سبد سبد شادي مي آورد نوزاد مثل ماه شب چهارده زيباست.
اين روزها درجاي جاي ده خبر فارغ شدن زني را مي شنوم اين روزها خون در خون زايمان در زايمان است.همين دو سه روز پيش بود كه باز زني فارغ شد.
پدرم براي نوزاد تازه به دنيا آمده ي آنها خيلي خوشحال كرد و مادرم گفت:مرغه خونه ي همسايه لابد غازه.
امروز حال مادرم وخيم تر شد صداي فرياد هايش از اين كوهها هم گذشت.
چند جوان در مصدق كرمانشاه هم صداي فريادهاي مادرم را شنيده اند.
رخسارش زرد شده التهاب شكمش به اوج رسيده است.نگرانم هم براي خانه ي سست ديوارمان هم براي مادر مهربانم.
پدرم آدم كله خري است وقتي عصبي است دست به هر جنايتي مي زند . ناخن هايم از بس جويدم ديگر تمام شده صد سالي مي شود كه خبر حاملگي مادرم را شنيده ام
خونها ريخته وفرياد ها كشيده خواهد شد تا نوزادي مه سيما به دنيا بيايد.به اميد فرداي سبز اما م اميد نااميد ميفرمايد
اما من از اين رنگها بسيار ديده ام
از آسمان و ابر و آدمها و سگها
مهري نديده ام ،ميوه اي شيرين نچيدم
و ز سرخ و سبز روزگاران
ديگر نظر بستم،گذشتم دل بريدم
ulduz21- تعداد پستها : 38
Join date : 2009-11-18
:: گفتگوي آزاد :: گفتگوي آزاد غير پزشكي :: اجتماعی
Page 1 of 1
Permissions in this forum:
You cannot reply to topics in this forum