آمار سایت
Who is online?
In total there are 53 users online :: 0 Registered, 0 Hidden and 53 Guests None
Most users ever online was 285 on Sun Oct 13, 2024 2:07 am
تقدیر
2 posters
Page 1 of 1
تقدیر
تقدیررادیدم شبی
بیچاره بی تقصیربود
توخوددلیل رفتنی
قلب توازمن سیربود
من جمله هاگفتم ولی
ارامشی پیدانشد
مشت پشیمانی تو
یک لحظه ازمن وانشد
نفرین براین شهرسکوت
این کوچه های بی امید
ان شوروحال رفته و
ان عشق پاک ناپدید
می ترسم اخرگریه ها
بی تاب بی تابم کند
شمعی شوم درشعله ای
که سوزان ابم کند
....
بیچاره بی تقصیربود
توخوددلیل رفتنی
قلب توازمن سیربود
من جمله هاگفتم ولی
ارامشی پیدانشد
مشت پشیمانی تو
یک لحظه ازمن وانشد
نفرین براین شهرسکوت
این کوچه های بی امید
ان شوروحال رفته و
ان عشق پاک ناپدید
می ترسم اخرگریه ها
بی تاب بی تابم کند
شمعی شوم درشعله ای
که سوزان ابم کند
....
samaneh.k- تعداد پستها : 17
Join date : 2009-12-12
کوچه
بی تو، مهتاب شبی، باز از آن كوچه گذشتم
همه تن چشم شدم، خیره به دنبال تو گشتم
شوقِ دیدار تو لبریز شد از جامِ وجودم
شدم آن عاشقِ دیوانه كه بودم
در نهانخانهٔ جانم، گلِ یادِ تو، درخشید
باغ صد خاطره خندید
عطر صد خاطره پیچید
یادم آید كه شبی با هم از آن كوچه گذشتیم
پر گشودیم و در آن خلوتِ دلخواسته گشتیم
ساعتی بر لب آن جوی نشستیم.
تو همه؛ راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه؛ محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
بخت؛ خندان و زمان؛ رام
خوشه ماه فرو ریخته در آب
شاخهها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ
یادم آید، تو به من گفتی
- « از این عشق حذر كن
لحظهای چند بر این آب نظر كن
آب، آیینهٔ عشق گذران است
تو كه امروز نگاهت به نگاهی نگران است
باش فردا، كه دلت با دگران است!
تا فراموش كنی، چندی از این شهر سفر كن
با تو گفتم: « حذر از عشق ندانم
سفر از پیش تو هرگز نتوانم،
نتوانم!
روز اول، كه دل من به تمنای تو پر زد،
چون كبوتر، لب بام تو نشستم
تو به من سنگ زدی، من نه رمیدم، نه گسستم
باز گفتم كه : « تو صیادی و من آهوی دشتم
تا به دام تو دراُفتم همه جا گشتم و گشتم
"حذر از عشق" ندانم، نتوانم
اشكی از شاخه فرو ریخت
مرغ شب، نالهٔ تلخی زد و بگریخت
اشك در چشم تو لرزید،
ماه بر عشق تو خندید!
یادم آید كه دگر از تو جوابی نشنیدم
پای در دامن اندوه كشیدم
نگسستم، نرمیدم
رفت در ظلمت غم، آن شب و شبهای دگر هم
نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم،
نه كنی دیگر از آن كوچه گذر هم
بی تو، اما، به چه حالی من از آن كوچه گذشتم
همه تن چشم شدم، خیره به دنبال تو گشتم
شوقِ دیدار تو لبریز شد از جامِ وجودم
شدم آن عاشقِ دیوانه كه بودم
در نهانخانهٔ جانم، گلِ یادِ تو، درخشید
باغ صد خاطره خندید
عطر صد خاطره پیچید
یادم آید كه شبی با هم از آن كوچه گذشتیم
پر گشودیم و در آن خلوتِ دلخواسته گشتیم
ساعتی بر لب آن جوی نشستیم.
تو همه؛ راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه؛ محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
بخت؛ خندان و زمان؛ رام
خوشه ماه فرو ریخته در آب
شاخهها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ
یادم آید، تو به من گفتی
- « از این عشق حذر كن
لحظهای چند بر این آب نظر كن
آب، آیینهٔ عشق گذران است
تو كه امروز نگاهت به نگاهی نگران است
باش فردا، كه دلت با دگران است!
تا فراموش كنی، چندی از این شهر سفر كن
با تو گفتم: « حذر از عشق ندانم
سفر از پیش تو هرگز نتوانم،
نتوانم!
روز اول، كه دل من به تمنای تو پر زد،
چون كبوتر، لب بام تو نشستم
تو به من سنگ زدی، من نه رمیدم، نه گسستم
باز گفتم كه : « تو صیادی و من آهوی دشتم
تا به دام تو دراُفتم همه جا گشتم و گشتم
"حذر از عشق" ندانم، نتوانم
اشكی از شاخه فرو ریخت
مرغ شب، نالهٔ تلخی زد و بگریخت
اشك در چشم تو لرزید،
ماه بر عشق تو خندید!
یادم آید كه دگر از تو جوابی نشنیدم
پای در دامن اندوه كشیدم
نگسستم، نرمیدم
رفت در ظلمت غم، آن شب و شبهای دگر هم
نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم،
نه كنی دیگر از آن كوچه گذر هم
بی تو، اما، به چه حالی من از آن كوچه گذشتم
فریدون مشیری
Türk oĝlan- تعداد پستها : 97
Join date : 2009-11-19
Age : 33
آدرس پستي : ehsan1990k@yahoo.com
Page 1 of 1
Permissions in this forum:
You cannot reply to topics in this forum