Similar topics
آمار سایت
Who is online?
In total there are 38 users online :: 0 Registered, 0 Hidden and 38 Guests None
Most users ever online was 285 on Sun Oct 13, 2024 2:07 am
تقدیم به همه دختر ها
2 posters
:: همکلاسی (88) :: دخترونه
Page 1 of 1
تقدیم به همه دختر ها
تو توو تخت خودت خوابیدی و راختی غذات وقتی داره و خوابت ساعتی
مدرسه میری وشانست واسه زندگی بالاست نمیشه ردش کنی دایی سخت نگیر
یه بابا دازی که مثه شیر پشته سرته یه مامانی دازی که قلبش با قلبه تو میتپه
حالا بزرک میشی و میبینی زندکی چطوری پشت ادمو خم میکنه دایی سخت نگیر
دایی قدر اونی و که داری داشته باش زندگی مثل رنگ و قلمو تو نقاش
اگه رنگش کنی همون جور میمونه نذاری جغد شومی توو بومت بخونه نشه سفیدیه چشت یه روزی خون بشه صورت قشگت گلگون بشه
دایی سعی کن همه چیو تجربه کنی ولی بعضی راهها دیگه برگشت نداره دایی
به هر دستی دست دادی دستتو به پا دایی بترس از گرگ های ادم نما
تنه لختتو بده به کسی که روح لختشو هدیه میده بهت و پاش میوفته
دایی بکارت روحت خط نخوره دایی چون این پرده رو نمیشه دوخت دایی
اگه نخونی و ندونی پس زود خام میشی
سرتو بالا نگه دار نشه رام بشی
نگی روسری روسرته و محدود میشی حدود تو تنگ میکنی زندگی یعنی این زندونی که ازادیت دسته خودته مگه میشه کوه رو به بند بکشی
نشه اخم کنی به اون دختربچه ای که گلی داره تو دستش و می خواد بهت بفروشه رو برگردونی و با خودت بگی و فرق داری
اره حتما فرق داری
دایی اون یه بچه کارگر از پایین شهره فقر و ترس وتنهایی همراهشن باباش معتاده دایی
ببین صورتشو جای سرخ سیلی پدرشو
فقط 9سال داره و توو مدرسه نیست وطعم تلخ کارو به دوش میکشه وگلی که پرپر میشه تو دست مشتری اون گلی که با تلخی ازش می خری واسه اون گل نیستش یه لقمه نونه
ضامنه اینه که کتک نخوره توو خونه
نپرس تقصیره کیه دایی خودت یه روز میفهمی دایی نپرس قصش طولانیه دایی
زمین پر از ادم هاییه
که کار میکنن و عده ای فقط پول دارن و یه مشت عقده ای که از کار کارگرها کاخ ساختن و چه کسایی تو این راه جون باختن و این چیزارو به دیگرون بگی بهت میخندن اخه زشتی عادت میشه واسه ادم
ولی تو قصه یخودتو بکش نقاش بزار هرکی هرچی هست تو خودت باش
مدرسه میری وشانست واسه زندگی بالاست نمیشه ردش کنی دایی سخت نگیر
یه بابا دازی که مثه شیر پشته سرته یه مامانی دازی که قلبش با قلبه تو میتپه
حالا بزرک میشی و میبینی زندکی چطوری پشت ادمو خم میکنه دایی سخت نگیر
دایی قدر اونی و که داری داشته باش زندگی مثل رنگ و قلمو تو نقاش
اگه رنگش کنی همون جور میمونه نذاری جغد شومی توو بومت بخونه نشه سفیدیه چشت یه روزی خون بشه صورت قشگت گلگون بشه
دایی سعی کن همه چیو تجربه کنی ولی بعضی راهها دیگه برگشت نداره دایی
به هر دستی دست دادی دستتو به پا دایی بترس از گرگ های ادم نما
تنه لختتو بده به کسی که روح لختشو هدیه میده بهت و پاش میوفته
دایی بکارت روحت خط نخوره دایی چون این پرده رو نمیشه دوخت دایی
اگه نخونی و ندونی پس زود خام میشی
سرتو بالا نگه دار نشه رام بشی
نگی روسری روسرته و محدود میشی حدود تو تنگ میکنی زندگی یعنی این زندونی که ازادیت دسته خودته مگه میشه کوه رو به بند بکشی
نشه اخم کنی به اون دختربچه ای که گلی داره تو دستش و می خواد بهت بفروشه رو برگردونی و با خودت بگی و فرق داری
اره حتما فرق داری
دایی اون یه بچه کارگر از پایین شهره فقر و ترس وتنهایی همراهشن باباش معتاده دایی
ببین صورتشو جای سرخ سیلی پدرشو
فقط 9سال داره و توو مدرسه نیست وطعم تلخ کارو به دوش میکشه وگلی که پرپر میشه تو دست مشتری اون گلی که با تلخی ازش می خری واسه اون گل نیستش یه لقمه نونه
ضامنه اینه که کتک نخوره توو خونه
نپرس تقصیره کیه دایی خودت یه روز میفهمی دایی نپرس قصش طولانیه دایی
زمین پر از ادم هاییه
که کار میکنن و عده ای فقط پول دارن و یه مشت عقده ای که از کار کارگرها کاخ ساختن و چه کسایی تو این راه جون باختن و این چیزارو به دیگرون بگی بهت میخندن اخه زشتی عادت میشه واسه ادم
ولی تو قصه یخودتو بکش نقاش بزار هرکی هرچی هست تو خودت باش
javad- Admin
- تعداد پستها : 138
Join date : 2009-11-06
Age : 33
آدرس پستي : mjalibakhshi@yahoo.com
:: همکلاسی (88) :: دخترونه
Page 1 of 1
Permissions in this forum:
You cannot reply to topics in this forum