آمار سایت
Who is online?
In total there are 63 users online :: 0 Registered, 0 Hidden and 63 Guests None
Most users ever online was 285 on Sun Oct 13, 2024 2:07 am
عقده سیندرلا
عقده سیندرلا
كولت داولینگ۲ اصطلاح «عقدة سیندرلا» را اولین بار در كتابی به همین نام بهکار برد. در این كتاب، ترس زنان از استقلال بررسی شده است. براساس نظریة داولینگ، عقدة سیندرلا ناشی از آرزوی ناخودآگاه فرد است برای این که تحت حمایت قرار گیرد. او این نام را از شخصیت زن داستان « سیندرلا» گرفته است. سیندرلا، قهرمان داستان، منتظر شاهزادهای سوار بر اسب سفید است که بیاید و او را از سرنوشتی وحشتناك نجات دهد. رمانها و فیلمهای عاشقانة فراوانی وجود دارند که در آنها زنانی زیبا و نجیب، که شخصیت قوی و مستقلی ندارند و در مشکلات غوطهورند، درانتظارند تا به کمک یک نیروی بیرونی، که معمولاً یك مرد همه فن حریف است، نجات پیدا كنند. بسیاری از زنان با این فانتزی بزرگ میشوند. ریشة این باور را میتوان در هزاران سال مردسالاری و نیز سالهای نخستین زندگی زنان جستوجو کرد. روشهای آموزشی و تربیتی موجب استقلال و خودكفایی مردان میشود، اما زنان را، بهشکلی نادرست، افرادی متکی و وابسته بار میآورد. ممكن است زنان بتوانند برای مدتی مستقل عمل كنند، كار خوبی داشته باشند و پول خوبی نیز بهدست آوردند، اما در درون خود اغلب با ترس از استقلال و خودكفایی روبهرو هستند و ذهن آنها همچنان متوجه تحقق داستانی است که در كودكی شنیدهاند: روزی كسی برای حمایت ازتو و تشکیل یك زندگی مطمئن خواهد آمد.
خانم الگزاندرا سیمندز۳، یک روانپزشك امریکایی که مطالعاتی دربارة وابستگی زنان داشته است، میگوید این مسئله بسیاری از مراجعان زن او را تحت تأثیر قرار داده است، بهطوریکه حتی بسیاری از زنان بهظاهر موفق نیز مایلاند به فرد دیگری وابسته باشند. آنها، بهنحوی کاملاً غیرارادی، انرژی اصلی خود را برای دریافت محبت و کسب حمایت ، صرف میکنند. نتیجة بررسیها نیز نشان میدهد كه بهرة هوشی در مردان رابطة نسبتاً نزدیكی با پیشرفت و موفقیت آنان دارد، درحالیکه وجود چنین رابطهای در میان زنان کمتر مشاهده شده است. این تمایز تكاندهنده نخستین بار در مطالعات دانشگاه استنفورد4 روی كودكان تیزهوش نشان داده شد. در این تحقیق بیش از 600 كودك با بهرة هوشی بالای 135 شناسایی و پیشرفت آنها تا بزرگسالی دنبال شد. نتایج نشان داد كه دوسوم زنان گروه فوق، با بهرة هوشی 170 یا بیشتر، بهعنوان خانهدار یا كارمند دونپایه در اداره مشغول بهكار بودند. خانم دكتر سیمندز در توجیه این مسئله میگوید که زنان بااستعداد در این تحقیق عمدتاً از حركت به سمت جلو و بهسوی خودكفایی واقعی بیزار بودند. آنها غالباً ترجیح میدادند بهعنوان پشتیبان و حامی بااستعداد، اما ناشناختة مردان قدرتمند ایفای نقش كنند و از پذیرش مسئولیت شراكت خود امتناع میكردند. برخی از آنها آشكارا اظهار میکردند که دوست دارند مورد حمایت قرار گیرند و هیچ تمایلی به تغییر این وضعیت نداشتند. برخی دیگر ظاهراً خواهان پیشرفت و ترقی بودند، اما وقتی با تغییر واقعی و انتخاب مواجه میشدند، به هراس میافتادند و بهانه میآوردند. چرا چنین میشود؟ چه چیز این زنان را عقب نگاه داشته است؟ دکتر سیمندز پاسخ این سؤال را در ترس زنان میداند. زنان نمیخواهند نگرانی و تشویش ذاتی فرایند رشد را تجربه کنند. بهنظر میرسد ریشههای این ترس را باید در شیوههای پرورشی و تربیتی آنها جستوجو کرد.
تربیت متفاوت و حمایت بیشازحد
دخترها یک گام جلوتر از پسرها بازی زندگی را شروع میکنند. دختربچهها از نظر لفظی، ادراکی، و شناختی متبحرتر از پسربچهها هستند. هنگام تولد از نظر رشدی، چهار الی شش هفته جلوترند و تا زمانیکه به کلاس اول میروند، این برتری را نشان میدهند. بهنظر میرسد بهرغم بلوغ رشدی، دختران آسیبپذیرتر پنداشته میشوند. نتایج یک بررسی در 1976 نشان داد والدین وقتی مفهوم و معنای گریة بچهها را تفسیر میکنند، بین پسرها و دخترها تمایز قائل میشوند. بدینترتیب که گریة کودک را اگر دختر باشد، ناشی از ترس و اگر پسر باشد، ناشی از عصبانیت میدانند. تمایز دیگر در این است که مادر چون دختر را حساس میداند، تماس بدنی بیشتری با وی برقرار میکند، اما درمورد کودک پسر، حتی اگر حساستر و زودرنجتر بهنظر برسد، این تماس كمتر است. بهعبارتدیگر، کودک دختر یاد میگیرد اگر برای چیزی گریه کند، بهسرعت کمک از راه میرسد.
الینور مَکوبی5، روانشناس متخصص درزمینة روانشناسی اختلالات جنسی، میگوید: کلید حل موضوع در این است که چقدر دختران را به داشتن ابتکار عمل، پذیرش مسئولیت، و حل مشکلات، بدون اتکا به دیگران، تشویق میکنیم؟ او معتقد است استقلال دختربچهها قبل از رسیدن به سن ششسالگی، نابود میشود؛ زیرا آنها را کمتر به داشتن هویتی مستقل تشویق میكنند. دختربچهها کمتر بهطور مستقل درصدد کشف محیط اطراف خود برمیآیند و مهارتهای انطباق با محیط را در خود پرورش میدهند .
کارشناسان بر این باورند که دختران به این علت از ایجاد تغییرات اساسی درزمینة رشد احساسی و عاطفی خود ناتوان میشوند که سایرین راه را برای آنها هموار میکنند.این درحالی است که بخش اعظم آنچه درمورد دختربچهها خوب تلقی میشود، برای پسربچهها نامطلوب و غیرپسندیده پنداشته میشود. کمرویی، ترس، احتیاط بیشازاندازه، ساکت و خوشرفتار بودن، و اتكا به دیگران در دختران خصوصیاتی طبیعی تصور میشوند، درحالیکه پسرها را بهشدت از این ویژگیها برحذر میدارند. پسرها بهتدریج به سمت رفتاری مستقل سوق داده میشوند وبرای آن پاداش نیز دریافت میکنند. در نتیجه یک پسربچه تمایل پیدا می کند که درهنگام استرس و فشار، رفتارهایی خشونتآمیز مانند کتک زدن و دعوا از خود بروز دهد و بهاصطلاح مرد باشد. بهنظر میرسد این فشار درنهایت سودمند است. تجربة روبهرو شدن پسرها با محدودیتها و مخالفت بزرگسالان، به آنها کمک میکند تا در مسیر درست قدم بگذارند و ایدههای خود را پیدا و آنگونه که میخواهند زندگی کنند. این فرایند تغییر بهسوی استقلال در پسرها، از دوسالگی آغاز میشود. درطول سه سال آتی، بهتدریج نیاز به موافقت بیرونی را در خود از بین میبرند و به گسترش احساس قدرتمندی در خود میپردازند. اما وضعیت دخترها کاملاً متفاوت است؛ زیرا رفتار آنها از آغاز برای بزرگسالان خوشایند است. آنها معمولاً با هم دعوا نمیکنند و نیازی نیست که برای رشد به مبارزه بپردازند. آنها از نظر لفظی و ادراکی متبحرند، و بهراحتی نیازهای بزرگسالان را حدس میزنند. بزرگسالان نیز به سهم خود رفتارهای سازگارانة دختران ، کنشپذیری و انفعال واتکا را در آنها تقویت میكنند.
خانم الگزاندرا سیمندز۳، یک روانپزشك امریکایی که مطالعاتی دربارة وابستگی زنان داشته است، میگوید این مسئله بسیاری از مراجعان زن او را تحت تأثیر قرار داده است، بهطوریکه حتی بسیاری از زنان بهظاهر موفق نیز مایلاند به فرد دیگری وابسته باشند. آنها، بهنحوی کاملاً غیرارادی، انرژی اصلی خود را برای دریافت محبت و کسب حمایت ، صرف میکنند. نتیجة بررسیها نیز نشان میدهد كه بهرة هوشی در مردان رابطة نسبتاً نزدیكی با پیشرفت و موفقیت آنان دارد، درحالیکه وجود چنین رابطهای در میان زنان کمتر مشاهده شده است. این تمایز تكاندهنده نخستین بار در مطالعات دانشگاه استنفورد4 روی كودكان تیزهوش نشان داده شد. در این تحقیق بیش از 600 كودك با بهرة هوشی بالای 135 شناسایی و پیشرفت آنها تا بزرگسالی دنبال شد. نتایج نشان داد كه دوسوم زنان گروه فوق، با بهرة هوشی 170 یا بیشتر، بهعنوان خانهدار یا كارمند دونپایه در اداره مشغول بهكار بودند. خانم دكتر سیمندز در توجیه این مسئله میگوید که زنان بااستعداد در این تحقیق عمدتاً از حركت به سمت جلو و بهسوی خودكفایی واقعی بیزار بودند. آنها غالباً ترجیح میدادند بهعنوان پشتیبان و حامی بااستعداد، اما ناشناختة مردان قدرتمند ایفای نقش كنند و از پذیرش مسئولیت شراكت خود امتناع میكردند. برخی از آنها آشكارا اظهار میکردند که دوست دارند مورد حمایت قرار گیرند و هیچ تمایلی به تغییر این وضعیت نداشتند. برخی دیگر ظاهراً خواهان پیشرفت و ترقی بودند، اما وقتی با تغییر واقعی و انتخاب مواجه میشدند، به هراس میافتادند و بهانه میآوردند. چرا چنین میشود؟ چه چیز این زنان را عقب نگاه داشته است؟ دکتر سیمندز پاسخ این سؤال را در ترس زنان میداند. زنان نمیخواهند نگرانی و تشویش ذاتی فرایند رشد را تجربه کنند. بهنظر میرسد ریشههای این ترس را باید در شیوههای پرورشی و تربیتی آنها جستوجو کرد.
تربیت متفاوت و حمایت بیشازحد
دخترها یک گام جلوتر از پسرها بازی زندگی را شروع میکنند. دختربچهها از نظر لفظی، ادراکی، و شناختی متبحرتر از پسربچهها هستند. هنگام تولد از نظر رشدی، چهار الی شش هفته جلوترند و تا زمانیکه به کلاس اول میروند، این برتری را نشان میدهند. بهنظر میرسد بهرغم بلوغ رشدی، دختران آسیبپذیرتر پنداشته میشوند. نتایج یک بررسی در 1976 نشان داد والدین وقتی مفهوم و معنای گریة بچهها را تفسیر میکنند، بین پسرها و دخترها تمایز قائل میشوند. بدینترتیب که گریة کودک را اگر دختر باشد، ناشی از ترس و اگر پسر باشد، ناشی از عصبانیت میدانند. تمایز دیگر در این است که مادر چون دختر را حساس میداند، تماس بدنی بیشتری با وی برقرار میکند، اما درمورد کودک پسر، حتی اگر حساستر و زودرنجتر بهنظر برسد، این تماس كمتر است. بهعبارتدیگر، کودک دختر یاد میگیرد اگر برای چیزی گریه کند، بهسرعت کمک از راه میرسد.
الینور مَکوبی5، روانشناس متخصص درزمینة روانشناسی اختلالات جنسی، میگوید: کلید حل موضوع در این است که چقدر دختران را به داشتن ابتکار عمل، پذیرش مسئولیت، و حل مشکلات، بدون اتکا به دیگران، تشویق میکنیم؟ او معتقد است استقلال دختربچهها قبل از رسیدن به سن ششسالگی، نابود میشود؛ زیرا آنها را کمتر به داشتن هویتی مستقل تشویق میكنند. دختربچهها کمتر بهطور مستقل درصدد کشف محیط اطراف خود برمیآیند و مهارتهای انطباق با محیط را در خود پرورش میدهند .
کارشناسان بر این باورند که دختران به این علت از ایجاد تغییرات اساسی درزمینة رشد احساسی و عاطفی خود ناتوان میشوند که سایرین راه را برای آنها هموار میکنند.این درحالی است که بخش اعظم آنچه درمورد دختربچهها خوب تلقی میشود، برای پسربچهها نامطلوب و غیرپسندیده پنداشته میشود. کمرویی، ترس، احتیاط بیشازاندازه، ساکت و خوشرفتار بودن، و اتكا به دیگران در دختران خصوصیاتی طبیعی تصور میشوند، درحالیکه پسرها را بهشدت از این ویژگیها برحذر میدارند. پسرها بهتدریج به سمت رفتاری مستقل سوق داده میشوند وبرای آن پاداش نیز دریافت میکنند. در نتیجه یک پسربچه تمایل پیدا می کند که درهنگام استرس و فشار، رفتارهایی خشونتآمیز مانند کتک زدن و دعوا از خود بروز دهد و بهاصطلاح مرد باشد. بهنظر میرسد این فشار درنهایت سودمند است. تجربة روبهرو شدن پسرها با محدودیتها و مخالفت بزرگسالان، به آنها کمک میکند تا در مسیر درست قدم بگذارند و ایدههای خود را پیدا و آنگونه که میخواهند زندگی کنند. این فرایند تغییر بهسوی استقلال در پسرها، از دوسالگی آغاز میشود. درطول سه سال آتی، بهتدریج نیاز به موافقت بیرونی را در خود از بین میبرند و به گسترش احساس قدرتمندی در خود میپردازند. اما وضعیت دخترها کاملاً متفاوت است؛ زیرا رفتار آنها از آغاز برای بزرگسالان خوشایند است. آنها معمولاً با هم دعوا نمیکنند و نیازی نیست که برای رشد به مبارزه بپردازند. آنها از نظر لفظی و ادراکی متبحرند، و بهراحتی نیازهای بزرگسالان را حدس میزنند. بزرگسالان نیز به سهم خود رفتارهای سازگارانة دختران ، کنشپذیری و انفعال واتکا را در آنها تقویت میكنند.
Amir.rasooli- تعداد پستها : 27
Join date : 2009-12-24
آدرس پستي : amir.medicine88@yahoo.com
Permissions in this forum:
You cannot reply to topics in this forum